فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی

... و تو مرا برخود راهنمایى کردى و بسوى خود خواندى و اگر تو نبودى من ندانستم که تو کسیتى ستایش خدایى را که مى خوانمش و او پاسخم دهد و اگرچه وقتى مى خواندم بکندى به درگاهش روم و ستایش خدایى را که مى خواهم از او و به من عطا مى کند و اگرچه در هنگامى که او از من چیزى قرض خواهد من بخل کنم و ستایش خدایى را که هرگاه براى حاجتى بخواهم او را ندا کنم و هر زمان بخواهم براى راز و نیاز بدون واسطه با او خلوت کنم و او حاجتم را برآورد ستایش خدایى را که جز او کسى را نخوانم و اگر غیر او دیگرى را مى خواندم دعایم را مستجاب نمى کرد!


و ستایش خدایى را که بجز او امید ندارم و اگر به غیر او امیدى داشتم ناامیدم مى کرد و ستایش خدایى را که مرا به حضرت خود واگذار کرده و از این رو به من اکرام کرده و به مردم واگذارم نکرده که مرا خوارکنند و ستایش خدایى را که با من دوستى کند در صورتى که از من بى نیاز است و ستایش خدایى را که نسبت به من بردبارى کند تا به جایى که گویا گناهى ندارم پس پروردگار من ستوده ترین چیزها است نزد من و به ستایش من سزاوارتر است خدایا من همه راههاى مقاصد را به سوى تو باز مى بینم و چشمه هاى امید را بسویت سرشار مى یابم و یارى جستن به فضل تو براى آرزومندانت مباح و بى مانع است و درهاى دعاى بسوى تو براى  ریادکنندگان باز است و به خوبى مى دانم که تو براى اجابت شخص امیدوار آماده اى و براى فریادرسى اندوهگینان مهیایی ...