خلوت گزیده

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟

خلوت گزیده

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟

مسافر مدینه

ای مهربان سبز!

وقتی که از مدینه به خاور شتافتی

در زیر گام های بلند و کشیده ات

این خاک مردخیز کهنسال یکه خورد

در زیر بار شرم نگاه تو ای نجیب

مهراوه با تمام شکوهش شکسته شد

صدبار مرد و مرد

اما دریغ و درد، گرگان هار قوم

هرم حضور سبز تو را ای غریب توس!

حرمت نداشتند

این قوم شب پرست، این میزبان پست

با خوشه های زهر

شیطان صفت به حرمت تو پا گذاشتند

ای بی نشان سبز!

آن روز صبح، وقتی که شاخه های سپیده شکوفه زد

آندم که طبل های هیاهو میان شهر

با صد زبان حکایت بیدار می زدند

دستان استجابت تو ای سفیر عشق

در شعله های درد، نیلوفرانه پنجه به دیوار می زدند

آن روز غربت تو، دل عرش را شکافت

اما حریم تو، امروز آشنای غریبان خسته است

آن روز خود غریب گذشتی از این دیار

اما کنون ببین

دل ها دخیل پنجره غربت تو اند!

یعنی طواف تو،

حجی برای سینه از غم شکسته است.


شهادت آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد

عروج ...

اى خاتم مهربانى و عشق! سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند! فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می شکند و عشق را داغدار می کند؛ رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد!

ای کریم آل طه ! بوی غربت حنجره ات، جهانی را غریبانه به گریه می اندازد.شهادت دومین نور ولایت، صاحب کرامت و شفیع قیامت، امام حسن مجتبى علیه السلام ، را نیز تسلیت عرض مى کنم!

نجوا با امام (ره)

فتنه همچون گرگ بیدار و شبی آشفته بود

ابر شیطان در مه تردید بهمن خفته بود

نسل خنجر خورده با شیطان تبانی می نمود

سگ پرستی گرگ ها را دیده بانی می نمود

غنچه های یاس زسر چکمه پرپر می شدند

لاله ها هم یک یه یک تسلیم خنجر می شدند

ناگهان از آن سوی غربت نگار آمد پدید

در زمستان یک نشانی از بهار آمد پدید

فصل طغیان، فصل عصیان، فصل شیطان ها گذشت

روزهای بی سرانجامی انسان ها گذشت

آمدی و با حضورت مشق شب را خط زدی

پرتوی از نور بر کاشانه ظلمت زدی

شعله "امن یجیبت" در دل شب درگرفت

مکتب سرخ شهادت عاشقی از سر گرفت

ای حضورت انعکاس سادگی، لبخند یاس

در وجودت یک جهان آزادگی، فرزند یاس

از تبار عشق بودی و تو را نشناختیم

اعتبار عشق بودی و تو را نشناختیم

بر دل آیینه ها اینک غبار افتاده است

آرمان های بلند از اعتبار افتاده است

بی حضور تو بلور مرد بودن ها شکست

سنت غم، از دل زخمی زدودن ها شکست

سر به بازار خوارج گاه و بی گه می زنیم

تشنه ایم و بر سراب عدل، له له می زنیم

مانده ایم و حسرت آن روزها را می خوریم

حسرت خورشیدهای باخدا را می خوریم

نعش های زرد بر روی زمین جا مانده است

وحشی طوفان در این هنگامه تنها مانده است

دل خوشیم ای وای بر پس مانده عشق و جنون

خالی از فریاد فرهاد است کوه بیستون

آه اینک در ستیز آتش و نان می رویم

رو به سوی وادی قحطی ایمان می رویم

وای می ترسم از آن روزی که گمراهم کنند

دکّه های دین فروشی غافل از راهم کنند

این هجوم ملتهب در خویش می کوبد مرا

از میان خاطرات سبز می روبد مرا

آه، آن سوی هبوط آیا عروجی مانده است؟

زین همه آشفتگی راه خروجی مانده است؟

ای رفیق روشن آیینه یک بار دگر

می شود آغاز بنمایی تو پیکار دگر؟

می شود چشم شفق را باز بارانی کنی؟

می شود دریای ایمان را تو طوفانی کنی؟

رنگی از پیراهن گل بر بهار ما بزن

جرعه سبز کرامت را به کار ما بزن

ای شکوه کوه در مه پاک کن ابهام را

ای اهورا مرهمی ده غربت اسلام را !!!

آموزه ای از بهلول

روزی بهلول گذرش بر در خانه ابوحنیفه افتاد . او مشغول درس گفتن بود و می گفت : " من بر سه چیز ایراد دارم چون خلاف عقل است :

خداوند می گوید :لِأَ ملأِنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعکَ مِنهُم أجمَعینَ

" که جهنّم را از تو ( ای شیطان ) و هر کدام از آنان که از تو پیروی کند، پرخواهد کرد !"

در حالیکه ماده شیطان از آتش است . چگونه آتش ، آتش را می سوزاند !؟

دیگر اینکه قرآن می فرماید : لا تُدرِکهُ الابصارُ " چشمها او ( خدا ) را نمی بینند ."

این چگونه ممکن است که چیزی وجود داشته باشد و دیده نشود .

سوم اینکه در قرآن آمده است : اَللّه خالِقُ کُلِّ شیء وَ هوَ عَلی کُلِّ شیء وَکیل" خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر همه اشیاء است ."

با وجود این بنده مختار است و این خلاف عقل است.

هنگامی که سخن به اینجا رسید ، بهلول کلوخی از زمین برداشت و به سوی او افکند . کلوخ به

پیشانیش اصابت کرد و

ادامه مطلب ...

زینب زین اب است

دیر شد چون برای تماشای مسابقات روبات های جنگجو رفته بودم قاین، اربعین رو بهتون تسلیت می گم و شعری رو که در وصف حضرت زینب (س) سرودم تقدیمتون می کنم.


با قلم می خواستم سیری در این دنیا کنم

 تا که زیباتر ز "زینب" واژه ای پیدا کنم

کوه را گفتم‏که از تو با صلابت‏ترکجاست؟

گفت کوه استقامت دختر شیرخداست

چشم را گفتم که آیا پاک‏تر از آب هست؟

 گفت آری‏،‏ قلب زینب نقش هرآبی شکست

شمس را گفتم که زیباتر ‏ز نورت، نور  چیست؟

گفت نورانی‏تر از سیمای زینب نور نیست

خواستم از عقل خود تا گوهری پیدا کند

 صبر و ایمان و وفا و عشق را معنا کند

گفت زینب، عشق را مبهوت و حیران کرده است

 پرچم دین را به پا بر بام کیوان کرده است

دختری کز علم و حکمت، مرتضی را زیور است

 همچو زهرا مادرش، بر هر دو عالم سرور است

آسمانی کز شکوهش کربلا معنا گرفت

خطبه های آتشینش، عزت اعدا گرفت

بین سیارات، دیدم آفتابی در شب است

با تمام قدرتم گفتم که زینب، زینب است

شعر از: منیره صالح نیا

باز هم در محضر استاد (سخنانی از دکتر علی شریعتی)

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،

زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

 پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

   مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است.

ادامه مطلب ...

اس ام اس ...

--- خدایا به فرشتگانت بسپار، در لحظه لحظه نیایش خویش دوستان مرا از یاد نبرند!

--- بارالها! دوست بدار دوستانی را که دوستمان دارند و نمی دانیم! و سلامت بدار دوستانی را که دوستشان داریم و نمی دانند!

--- ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم!

--- به خاطر عشق خودت زنده نباش، به خاطر کسی زنده باش که به عشق تو زنده است!

--- مالکیت آسمان ها به اسم کسانی است که به زمین دل نبسته اند!

--- پازل دل یکی رو به هم زدن هنر نیست، هر وقت تونستی با تکه های شکسته پازل دل یه نفر، یک عشق جدید واسش بسازی، هنر کردی!

--- زندگی مثل بازی شطرنج میمونه، اگر بلد نباشی همه میخوان یادت بدن، وقتی هم که یاد گرفتی همه میخوان شکستت بدن!


خدایا...

خدایا مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده

بگذار هر جا تنفر هست، بذر عشق بکارم.

هرجا آزردگی هست ببخشایم.

هرجا شک هست ایمان، هر جا یأس هست امید

هر جا تاریکی است روشنایی و هر جا غم جاری است شادی نثار کنم.

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم.

و در بخشیدن است که بخشنده می شویم.

و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.

“فرانسیس آسیسی”